روزمرگی....

ساخت وبلاگ

هیچ آدم پولدار با شعوری دیدید تا حالا؟؟

من نه

قاعدتا در یک اقتصاد سالم هرگز اینا به همچین اعدادی نمی رسیدن.

که امروز بخواد در حالت مستی همچین نطقی کند.

نوشتم اینجا که بعدها سقوط سون رو با سر دیدم یادم باشه

روزمرگی.......
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 12:37

بدو بدوی روزهای آخرسال حس خاص خودش رو داره. خلاصه یک کارهایی می ماند برای روز آخر... روزمرگی.......
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 4:25

این حجم از ارتباط دایمی ادمها با فضای مجازی داره دیوانه ام میکنه. امروز اینستاگرام رو دی اکتیو کردم و از صبح گوشی رو از دسترس خارج.

تصمیم دارم تا پنجم هم گوشی رو روشن نکنم.

آدم های واقعی کجان؟؟

چرا ادمها از جای هم صحبتی با ادمهایی که کنارشون هستند سرگرم ادم های مجازی اند؟؟؟؟؟

روزمرگی.......
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 0 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 4:25

تعطیلات تمام شد.

خونه و استراحت و تمام....

*** کافه ها هم تعطیل هستن، حوصله ی پسرک کافه گرد من سر رفته، بارون هم داشتیم و پارک نبردم.

دیگه فردا بریم خانه ی بازی

روزمرگی.......
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 4:25

فردای روزی که پسرک یهو پرسید مامان تو و مامان بزرگی پیر میشید وبعد کلی گریه و ناراحتی از مفهوم پیری و قول گرفتن که تنهاش نگذارم، با رفیق جان رفتیم چکاپ، و اونجا با چندتا مورد تو چکاپ روبه رو شدیم روزمرگی.......ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 7 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 13:02

آدم های اینجا برای خودشون زندگی نمیکنند.

برای دیگران

چه لذتی داره بودن تو زندگی ای که حرمت و احترامی نمانده؟

هربار باقیمانده ی حریم ها بیشتر فرو می ریزد.

فقط برای مردم تحمل نمی کنند، تحمل....

روزمرگی.......
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 8:57

فردای روزی که پسرک یهو پرسید مامان تو و مامان بزرگی پیر میشید وبعد کلی گریه و ناراحتی از مفهوم پیری و قول گرفتن که تنهاش نگذارم، با رفیق جان رفتیم چکاپ، و اونجا با چندتا مورد تو چکاپ روبه رو شدیم روزمرگی.......ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 8:57

روزی که رفتیم نوبت سونو بعدش رفتیم کافه ،خندیدیمروری که سونو رو انجام دادیم با برگه جواب رفتیم کافه. خندیدیمامروز بعد نظر دکتر رفتیم کافه خندیدیم..... به من گفت رعایت و چکاپ یکسال بعد، شبیه مادر که هی میرفت و میگفتن کیست هست و هیچی و یهو شد یک گردوبگذریمبه رفیق جان گفت جراحی بشی و دربیاد بره آزمایشگاه بغض دارم.... ما از یازده سالگی با هم هستیم و الان باید این رو بشنومامید داریم بخاطر بچه ها همین.... روزمرگی.......ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 8:57

سال قبل با هم دفتر رو راه انداختیم. البته عملا خیلی نبودن، چندماه درگیر امتحان هاشون بودن و نبودن، بعد هم درگیرهای شخصی.

یک ماه قبل رفتن و خودم تصمیم گرفتم تنها ادامه بدم.

سهم شان را پرداخت کردم.

چندروز هست یک کاراموز اوردم. یکم راه بیافته بشه نیروی ثابت.

روزمرگی.......
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 0:35

از خیلی ماجراها درس میگیریم

ماجرای مردن در حین کار و تمام استرس هاش برام خیلی درس بزرگی شد خیلی.

کلی کلمه تو ذهنم هست، باید بیام بنویسم.

****

اومدم یخچال دفتر رو چک کنم، نصف جعبه شیرینی خشک از سه ماه قبل داشتیم. سه تا خوردم روزمرگی.......

ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1402 ساعت: 5:26